وبلاگ آموزش کسب و کار الکترونیکی

کسب و کار الکترونیک؛ E-Business؛ آموزش کسب و کار اینترنتی؛ آموزش کسب و کار الکترونیکی؛‌ آموزش کسب و کار الکترونیک

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «استراتژی» ثبت شده است

۵ توصیه برای اینکه تیتر‌هایتان کلیک بیشتری بخورد

۵ توصیه برای اینکه تیتر‌هایتان کلیک بیشتری بخورد

آپوُرسی یک سایت علمی است که به رغم تحریریه کوچک و مطالب اغلب غیرتولیدی، به دلیل تیترهای جذابش توانسته مخاطبان زیادی را جذب کند؛ چیزی حدود حدود ۸. ۷ میلیون بیننده منحصربفرد در ماه. این را سایت نشریه فوربس می‌گوید. این سایت بعد از دادن این اطلاعات، پنج توصیه «پی‌تر کچلی» یکی از موسسان آپورسی را برای نوشتن تیترهای تاثیرگذار‌تر و اصطلاحا کلیک‌گیر‌تر منتشر کرده است. توصیه‌هایی برای صاحب‌هان وبسایت‌ها و رسانه‌های آنلاین. در سایت فوربس تی‌تر مطلب «پنج راز شگفت‌انگیز تیترنویسی که باعث می‌شود گریه کنید یا حداقل کلیک کنید» است که با تبعیت از همین توصیه‌ها تنظیم شده است. ترجمه مطلب را در ادامه می‌خوانید با این توضیح که بعضی‌ از توصیه‌ها ممکن است با قواعد حرفه‌ای تیترنویسی مطبوعاتی مطابقت نداشته باشد و همچنین اینکه توضیحات داخل پرانتز‌ها از بنده است. 

۱- همه چیزهایی که می‌دانید را فراموش کنید؛ خصوصا قواعدی که می‌گوید، تی‌تر باید حتما اطلاع‌رسان، عینی یا از نظر گرامری درست باشد. سایت‌هایی مثل آپوُرسی، بازفید، هافینگتون پست و بیزینس اینسایدر به دلیل اینکه از نظر شکلی تیتر‌هاشان از فرمول مشخصی تبعیت می‌کند، مسخره می‌شوند. (با این حال این فرمول جواب می‌دهد) تیترهایی مثل «باورتان نمی‌شود تیلور سوئیفت امروز با کی قرار دارد» یا «این سیزده سمور اینقدر باهوشند که کف می‌کنید». (منظور از فرمول ثابت استفاده مکرر از عباراتی نظیر «باورتان نمی‌شود»، «کف می‌کنید»، «نفستان می‌گیرد» و عدد و رقم در تی‌تر است که‌گاه ممکن است با قواعد کلاسیک تیترنویسی مطابقت نداشته باشد). خصوصاً رویکرد کمی و تقید به استفاده از عدد و رقم در تیتر‌ها، منجر به نوآوری‌های بزرگ در تیترنویسی و خلق تیترهای تاثیرگذار شده است. 

۲- بیشترین اطلاعات ممکن را در کمترین زمان بدهید (مثل گوگل که اطلاعاتی بسیار بیش از آنچه شما می‌خواهید را در کمترین زمان ممکن به شما می‌دهد)؛ گاهی آدم فکر می‌کند که همه چیز در اینترنت دارد به شکل صفات عالی در می‌آید (بهترین، بیشترین، خفن‌ترین، قشنگ‌ترین که تا حالا دیده‌اید و...). آپوُرسی ابایی ندارد که از این رویه کنار بکشد. ما ترجیح می‌دهیم به جای اینکار، از تیترهای کم‌رمق‌تر اما قلاب‌طور استفاده کنیم که هم با محتوا مطابقت داشته باشد، هم قوه کنجکاوی مخاطب را قلقلک بدهد، تیترهایی که اصطلاحا به آن‌ها تیترهای کلیک‌گیر گفته می‌شود. 

۳- چیزی برای کنجکاوی مخاطب باقی بگذارید. این دقیقا‌‌ همان کاری است که تی‌تر «باورتان نمی‌شود تیلور سوئیفت امروز با کی قرار دارد» به شکل تاثیرگذاری می‌کند. حتی اگر نهایتا شما را متقاعد کند باور کنید تیلور سوئیفت با کی قرار دارد! در تی‌تر به مخاطب به اندازه‌ای اطلاعات بدهید که به موضوع علاقمند شود، اما نه اینقدر که روی خبر شما کلیک نکند. شما فقط باید یک احساس خارش ایجاد کنید که مخاطب مجبور شود آن را بخاراند. 

۴- احساسات را مخابره کنید؛ این کاری است که اکثر ژورنالیست‌ها انجامش نمی‌دهند، خصوصا آنهایی که فکر می‌کنند وظیفه‌شان فقط انتقال واقعیات است. با این حال ولی مخاطب‌ها دوست دارند بدانند پس از خواندن مطلبی که برای آن‌ها تولید کرده‌اید، قرار است چه احساسی پیدا کنند. تیترهایی از قبیل «با دیدن این تصاویر احساس بهتری نسبت به خود پیدا می‌کنید» یا «از شنیدن پاسخ این دانش آموز به فلان سوال معلمش، گریه‌تان می‌گیرد». (گاهی استفاده از علائم تعجب و سوال هم می‌تواند چنین نقشی را ایفا کند) 

۵- برای مخاطبانتان ننویسید، برای دوستان آن‌ها بنویسید! راستش را بخواهید من خودم هم دقیقا تفاوت این دو را نمی‌دانم، اما منظور این است که موقع تیترنویسی به این فکر کنید مخاطب‌ها چه تیپ موضوعات و کلماتی را دوست دارند در توئی‌تر یا فیسبوک خود با دوستانشان به اشتراک بگذارند.

۲۵ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مرتضی زاهدی

استراتژی ماهی بزرگ ،تنگ کوچک

استراتژی ماهی بزرگ ،تنگ کوچک

جدیدترین شیوه موفقیت در هر رقابتی

(گلدوِل)

:


تحصیل در بهترین دانشگاه ها، کار کردن در شرکت ها بزرگی با نام و نشان مطرح؛ خیلی ساده میتواند رویاهای شما را نابود کند… شاید کمی باورنکردنی و ناجوانمردانه به نظر برسد اما واقعا اینچنین است.

اگر تا به امروز تصور شما این بود که برای موفقیت باید در بهترین دانشگاه درس خواند یا اگر میخواهید به یک جای خوبی در زندگی برسید باید در یک شرکت مشهور و بزرگ کار کنید، متاسفانه نه تنها این باور اشتباه است، بلکه خطر به قتل رساندن رویاهایتان را نیز دارد…

اخیرا Malcolm Gladwell نویسنده مشهور کتاب 1000 ساعت (شما برای اینکه در هر مهارتی متخصص واقعی باشید باید 1000 ساعت سعی و کوشش و تمرین کنید…) کتابی فوق العاده جنجالی دیگر با نام “داوود و گولیات” منتشر کرده و در آن به موفق ترین استراتژی برای موفقیت در هر رقابتی اشاره میکند که مزیت های رقابتی و معایت آنرا در هر رقابتی با توجه به محیط رقابت مشخص میکند.

گلدوِل از ابتدای کتاب مخالفتش را نسبت به عادات عام مردم اعلام میکند، برای مثال تحصیل در برترین دانشگاه کشورتان و یا انجام کارهای فقط به منظور به اصطلاح کلاس داشتن یا پرستیژ. مردم امروزه خیلی سخت میتوانند از فکر بهترین ها بیرون بیایند و چیزها ساده تری را انتخاب کنند، حتی اگر بدانند که به نفع آنهاست… حتی اگر بدانند تحصیل در دانشگاه های ضعیف تر موفقیت بیشتری برایشان به ارمغان می آورد، حتی اگر بدانند کار در شرکت های نوپا با بدون نام و نشان خاصی میتواند سریع تر آنها را به اهدافشان برساند و در کل ماهی بزرگ در تنگ کوچک بودن به نفع آنهاست.

موضوعی که در این کتاب گلدوِل به آن می پردازد در روانشناسی و جامعه شناسی “محرومیت نسبتی” نام دارد و توسط جامعه شناسی به نام Samuel Stouffer در طول دوران جنگ جهانی دوم کشف شد.

محرومیت نسبتی به ما توضیح میدهد که چطور ما خودمان را نسبت به افراد اطرافمان می سنجیم… موفقیت های ما همیشه مقایسه ای از موفقیت های آنهاست، شکست های ما نیز نتیجه مقایسه با شکست های آنهاست.

محرومیت نسبی، دلیل اصلی مخالف شدید گلدوِل به باور رایج تحصیل در بهترین دانشگاه برای موفقیتاست.

برای مثال، دانش آموزش را فرض کنید که به علت نمرات ضعیف او، والدینش او را در مدرسه ای ممتاز و غیر انتفاعی با رقابت بالا ثبت نام میکنند تا در یک جو پر رقابت قرار بگیرد و درس بخواند… اما بر خلاف باور والدینش، او نه تنها موفق نمی شود، بلکه ناامید تر و نمرات ضعیف ترین نسبت به قبل میگیرد ! دلیل آن محرومیت نسبی یا مقایسه خودش با بهترین دانش آموزان کلاسش است.

همین روند، برای کار در شرکت های برتر نیز رواج دارد.

فروشنده ای که برای کار کردن وارد بهترین شرکت برای فروش می شود، به علت نظم بالا و رویدادهای از پیش مشخص شده، فروشنده آزادی عمل کمتر و رقیبان درونی (فروشندگان دیگر) قدرتمندی دارد. بعد از یک مدت محرومیت نسبی کار خودش را میکند و این فروشنده تازه نفس و نوپا را ناامید و سرخورده میکند و یکبار برای همیشه او را از شغل فروش منصرف میکند.

اما چاره چیست؟ با توجه به دنیای پر رقابت امروز، بهترین استراتژی برای موفقیت کدام است؟ مالکوم گلدوِل، در کتابش به یک راه حل فوق خلاقانه اشاره میکند، که در این مقاله میخوانید…

شما برای موفقیت، طبق باور عمومی، وارد محیطی با رقابت و تخصص بالاتر شوید ! تنها کاری که برای موفقیت در زندگی و هر رقابتی باید انجام دهید، پیگیری روندی است که مالکوم گلدول پیشنهاد میکند یعنی :

برای موفقیت در هر رقابتی و رسیدن به اهدافی که خودتان برای خودتان تعیین کردید، فقط یک استراتژی جوابگوی نیاز شماست و آن هم : استراتژی ماهی بزرگ، تنگ کوچک است.

گلدوِل چنین تفسیر میکند :

بدترین دانشجوی دانشگاه هاروارد، شاید به اندازه ممتازترین دانشجوی یک دانشگاه ضعیف تر رده سوم باهوش باشد. اما، متاسفانه این دانشجوی هاروارد خودش را با هم دانشگاهی های دیگرش می سنجد و همین باعث می شود خودش و دانشجویان دانشگاه های دیگر را خنگ تصور کند.

به عقیده مالکوم گلدوِل، به مراتب بهتر است به دانشگاهی رده سوم بروید و دانشجویی ممتاز باشید، تا به دانشگاهی ممتاز بروید و دانشجویی ضعیف، یعنی یک ماهی بزرگ، در تنگ کوچک بودن به مراتب مفید تر است از اینکه یک ماهی کوچک بودن در تنگ بزرگ است.

برای مثال،

اگر شما برنامه نویس هستید، به مراتب بهتر است تا ابتدا از کسب و کارهای کوچک شروع کنید، سپس وارد شرکت ها نوپا شوید و کم کم پیشرفت کنید و تکمیل تر شوید، تا اینکه از ابتدا وارد شرکت گوگل شوید و بخواهید به کمک محیطی که درآن قرار دارید پیشرفت کنید.

۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مرتضی زاهدی

استراتژی چسبکی

 استراتژی چسبکی  

 در عصر تولید هر آنچه که تولید می شد به فروش می رسید و هدف از همه ی تولید کنندگان تنها تولید محصول بود اما به دنبال این عصر با تغییر الگوهای مصرف کننده، آرام آرام به سمت توجه به نیاز مشتری رفتیم تا بتوانیم نیازهای موجود و عینی مشتری را پاسخ دهیم و همین رویکرد سبب شد تا وارد عصر مشتری مداری شویم، در این عصر پس از تحلیل نیازمندی ها و ارائه راه حل رفع آنها و تبدیل کردن آنها به ویژگی محصول به کمک روش های تبلیغاتی و اطلاع رسانی از قابلیت هایی که نیازهای اصلی بشر را پاسخ می داد، می توانستیم در ذهن مشتریان جایگاه پیدا کنیم و آنها را متقاعد کنیم که از محصولات و خدمات ما استفاده کنند. 

 اما با ورود به عصر ادراکات دیگر با تبلیغات سنتی نمی توان فروش را با موفقیت انجام داد بلکه نیاز است تا فرایند فروش را به صورت استراتژیک انجام دهیم -یعنی با دید بلند مدت ابتدا ایجاد نیاز کنیم و بعد بفروشیم- پس ابتدا باید فرایندی را برای ایجاد نیاز در افراد جامعه تنظیم نماییم و بعد از ایجاد نیاز راهکارهای فروش را به تناسب نیاز ایجاد شده، انتخاب نماییم.

 استراتژی چسبکی در فرایند بازاریابی بر همین اصول استوار است یعنی ابتدا باید چسبک ها و یا لیبل ها را در ذهن مشتریان ایجاد نماییم تا بر اساس خلا ذهنی ایجاد شده به دنبال ارائه راهکار از بین بردن تنش فکری حاصله باشند و بعد با معرفی محصول مورد نظر، حس خوب ارضای نیاز را به مشتریان هدیه دهیم و به دلیل اولین بودن در این عرصه، بهترین جایگاه را در آگاهی عمومی جامعه ایجاد نماییم.

 نخبگان ایرانی بر اساس استراتژی چسبکی، محصولی را با همین نام وارد بازار نموده اند که مرور فرایند کاری آنها ارزش مطالعه را دارد.

 در عصر ادراکات باید بدانیم که بازاریابی صرفا مدیریت محصول نیست بلکه بازاریابی مدیریت تصورات مردم است.

 جمله آخر آنکه هدف از بازاریابی محتوایی، ایجاد چسبک های ذهنی در مشتریان و به چالش کشیدن ضمیر ناخودآگاه آنها برای رسیدن به اهداف بازاریابی، فروش و برندینگ است.

۳۰ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مرتضی زاهدی