قطعاً آنها راجع به این مسئله در شبکههای اجتماعی صحبت میکنند. مطمئن شوید که نظرات آنها را میخوانید و پاسخ مناسبی میدهید. به خاطر مشکلاتی که نمیتوانید درستشان کنید یا از عهدهی شما خارج هستند عذرخواهی کنید و از آنان که نظرات خوب و مثبتی میگذارند تشکر کنید. مخاطبان شما بهترین مشاوران شما هستند که
ابتدا باید اهمیت تولید محتوا را درک کنیم سپس برای تولید محتوای مناسب به شناخت مشتریان و نیازهای آنها پرداخته و با دسته بندی نیاز آنها، نوع محتوایی که منجر به تولید مشتری خواهد شد را بررسی کنیم.
در مورد تولید محتوا باید توجه کنید که چه نوع اطلاعاتی باید در سایت ارائه شود و هدف از ارائه محتوای مورد نظر برای حل چه نوع مشکلی است و اینکه به چه طریق می توانید به کاربران سایت خود کمک رسانی کنید.
قبل از شروع به بازاریابی وب سایت تان بهتر است بر روی افزایش و تهیه محتوا برای آن تلاش کنید.
برندهای موفق مصرفکنندگان خود را به عنوان همکاران سازنده در نظر میگیرند. و به طور فعال مشتریان را برای به اشتراک گذاشتن تجربیات برند محور خود تشویق میکنند و آن تجربیات را بوسیلهی آمیختن در ابتکارهای بازاریابی خودشان تقویت میکنند.
برای اینکه بازاریابی بتواند مفید واقع شود حتما باید مقوله محتوا را جدی بگیرید.
برندها در تلاشند تا از طریق گوش دادن به مشتریان خود و تاثیرپذیری از مردم هر چه بیشتر مردمی بشوند.
برای تبدیل مشتریان به حامیان برند می توان با مشتریان تعامل داشت، یکی از سادهترین و مؤثرترین نوع از محتوای تولید شده توسط کاربران، تشویق مشتریان برای گرفتن عکسها و ویدئوهایی است که آنها را در حال استفاده از محصول شما نشان میدهند.
برند سازی تولید محتوایی است که مشتریان میخواهند تا بدان جذب شوند، آن را به اشتراک بگذارند و محتوایی که سبب برتری میشود.
یکپارچهسازی محصول راه دیگر تبدیل مشتریان به حامیان برند می باشد این محتوا نشان میدهد که چگونه محصول شما متناسب با ساختار گستردهتر زندگی مصرفکنندگان است. این رویکردی میتواند به اندازه یا حتی بیشتر نوع قبلی محتوای تولید شده توسط کاربران اثربخش باشد.
برای اینکه به مشتریان خود این شانس را بدهید تا جایی که ممکن است خلاق باشند، رقابت عکس و فیلمی را در نظر بگیرید که در آن از دنبالکنندگان میخواهید تا محتوای ویژهای را برای شما ایجاد کنند. این امر به آنها اجازه میدهد تا بخشی فعال و مستقیم از استراتژی برندسازی شما باشند، و این را حس کنند که صدای آنها بوسیله شرکت شما شنیده شده است.
2015 سال بازارایابی محتوا محور است، همچنین سال فروش محتوا نیز خواهد بود.
بازاریابی محتوا محور عبارتست از تکنیک خلق و پخش کردن محتوای جذاب، ارزشمند و مرتبط با نیاز مشتری جهت جذب و دستیابی به مخاطبی که به شکلی روشن مشخص گردیده است امری که با هدف پیشبرد عمل مشتری سودآفرین صورت میگیرد.
محتوای خوب و برتر میتواند یک مورد تجاری موثر را برای مشتری بسازد، مشتریای که میتواند هدف قرار بگیرد و نتایج این کار را ارزیابی کند.
مدیریت محتوا شامل استفاده از محتوی غنی و پر معنا برای بازاریابی بین مشتریان می باشد بازاریابی محتوا مشتریان را به صورت مستقیم ترغیب به خرید نمی کند بلکه محتوای ارزشمندی را برای مطالعه مخاطبان ارایه می دهد این کار به افزایش دانش مشتریان کمک می کند و نشان دهنده صداقت و تخصص شما در زمینه فعالیتتان می باشد.
اگر محتوای خوب یا هدفداری تولید نکنید، بازار هدف مورد نظر به خوبی شناخته نشده و از این پتانسیل خوب استفاده نمی شود، و نقطه مهمی از بازاریابی که شناخت و معرفی خود به بازار است را از دست رفته خواهد دید.
بازاریاب ها همانند تولید کنندگان باید آمار دقیقی از جزئیات مشتریان خود را داشته باشند، تا بتوانند بهترین محتوا را برای آن ها تولید کنند.
قبل از تولید محتوای جدید باید محتواهای قبل خود را بررسی کنید و ببینید مطالب قبلی شما تا چه اندازه به نیاز مخاطبانتان پاسخ می دهد. درک این موضوع کمک بسیاری میزان اثربخشی محتواهای شما، روند تغییر و بهینه سازی محتوای جدید و روند حرکت نو شما را مشخص خواهد کرد. بدون دانستن این موارد یا مسیر را اشتباه خواهید رفت یا ممکن است برخی مشتریان قدیم خود را نیز از دست بدهید یا حتی زمان زیادی را از دست خواهد داد.
اینکه چه نوع محتوایی باید تولید شود، کدام عناوین باید پوشش داده شود، کدام افراد را باید مورد هدف قرار داد، چه زمانی باید منتشر کرد بسیار مهم است تا بهترین نتیجه را از بازاریابی بدست آورید.
همیشه لیستی از بهترین و پر مخاطب ترین محتواها را داشته باشید تا در زمانی که نیاز به تولید محتوای خوب دارید از آن لیست برای تولید بهترین ها استفاده کنید.
هدفتان را تنها بر فروش متمرکز نکنید، به مشتری کمک کنید تا برنده باشد، و در راستای همین هدف، محتوایی سودمند برایش فراهم کنید.
محتوایی که ابزارهای لازم برای موفقیت را در اختیارش بگذارد و باید این محتوا را از راه های مختلف و به هر روشی که برای مشتری قابل درک و هضم باشد به او منتقل کنید.
شما می توانید تنها با به کار گرفتن افرادی که قادر به تولید محتوایی با ارزش و مرتبط با محصول یا خدمات شما هستند، محتوایی ایجاد کنید که به برد حقیقی مشتری منجر گردد، و این چیزی بزرگتر و فراتر از بازاریابی است.
آپوُرسی یک سایت علمی است که به رغم تحریریه کوچک و مطالب اغلب غیرتولیدی، به دلیل تیترهای جذابش توانسته مخاطبان زیادی را جذب کند؛ چیزی حدود حدود ۸. ۷ میلیون بیننده منحصربفرد در ماه. این را سایت نشریه فوربس میگوید. این سایت بعد از دادن این اطلاعات، پنج توصیه «پیتر کچلی» یکی از موسسان آپورسی را برای نوشتن تیترهای تاثیرگذارتر و اصطلاحا کلیکگیرتر منتشر کرده است. توصیههایی برای صاحبهان وبسایتها و رسانههای آنلاین. در سایت فوربس تیتر مطلب «پنج راز شگفتانگیز تیترنویسی که باعث میشود گریه کنید یا حداقل کلیک کنید» است که با تبعیت از همین توصیهها تنظیم شده است. ترجمه مطلب را در ادامه میخوانید با این توضیح که بعضی از توصیهها ممکن است با قواعد حرفهای تیترنویسی مطبوعاتی مطابقت نداشته باشد و همچنین اینکه توضیحات داخل پرانتزها از بنده است.
۱- همه چیزهایی که میدانید را فراموش کنید؛ خصوصا قواعدی که میگوید، تیتر باید حتما اطلاعرسان، عینی یا از نظر گرامری درست باشد. سایتهایی مثل آپوُرسی، بازفید، هافینگتون پست و بیزینس اینسایدر به دلیل اینکه از نظر شکلی تیترهاشان از فرمول مشخصی تبعیت میکند، مسخره میشوند. (با این حال این فرمول جواب میدهد) تیترهایی مثل «باورتان نمیشود تیلور سوئیفت امروز با کی قرار دارد» یا «این سیزده سمور اینقدر باهوشند که کف میکنید». (منظور از فرمول ثابت استفاده مکرر از عباراتی نظیر «باورتان نمیشود»، «کف میکنید»، «نفستان میگیرد» و عدد و رقم در تیتر است کهگاه ممکن است با قواعد کلاسیک تیترنویسی مطابقت نداشته باشد). خصوصاً رویکرد کمی و تقید به استفاده از عدد و رقم در تیترها، منجر به نوآوریهای بزرگ در تیترنویسی و خلق تیترهای تاثیرگذار شده است.
۲- بیشترین اطلاعات ممکن را در کمترین زمان بدهید (مثل گوگل که اطلاعاتی بسیار بیش از آنچه شما میخواهید را در کمترین زمان ممکن به شما میدهد)؛ گاهی آدم فکر میکند که همه چیز در اینترنت دارد به شکل صفات عالی در میآید (بهترین، بیشترین، خفنترین، قشنگترین که تا حالا دیدهاید و...). آپوُرسی ابایی ندارد که از این رویه کنار بکشد. ما ترجیح میدهیم به جای اینکار، از تیترهای کمرمقتر اما قلابطور استفاده کنیم که هم با محتوا مطابقت داشته باشد، هم قوه کنجکاوی مخاطب را قلقلک بدهد، تیترهایی که اصطلاحا به آنها تیترهای کلیکگیر گفته میشود.
۳- چیزی برای کنجکاوی مخاطب باقی بگذارید. این دقیقا همان کاری است که تیتر «باورتان نمیشود تیلور سوئیفت امروز با کی قرار دارد» به شکل تاثیرگذاری میکند. حتی اگر نهایتا شما را متقاعد کند باور کنید تیلور سوئیفت با کی قرار دارد! در تیتر به مخاطب به اندازهای اطلاعات بدهید که به موضوع علاقمند شود، اما نه اینقدر که روی خبر شما کلیک نکند. شما فقط باید یک احساس خارش ایجاد کنید که مخاطب مجبور شود آن را بخاراند.
۴- احساسات را مخابره کنید؛ این کاری است که اکثر ژورنالیستها انجامش نمیدهند، خصوصا آنهایی که فکر میکنند وظیفهشان فقط انتقال واقعیات است. با این حال ولی مخاطبها دوست دارند بدانند پس از خواندن مطلبی که برای آنها تولید کردهاید، قرار است چه احساسی پیدا کنند. تیترهایی از قبیل «با دیدن این تصاویر احساس بهتری نسبت به خود پیدا میکنید» یا «از شنیدن پاسخ این دانش آموز به فلان سوال معلمش، گریهتان میگیرد». (گاهی استفاده از علائم تعجب و سوال هم میتواند چنین نقشی را ایفا کند)
۵- برای مخاطبانتان ننویسید، برای دوستان آنها بنویسید! راستش را بخواهید من خودم هم دقیقا تفاوت این دو را نمیدانم، اما منظور این است که موقع تیترنویسی به این فکر کنید مخاطبها چه تیپ موضوعات و کلماتی را دوست دارند در توئیتر یا فیسبوک خود با دوستانشان به اشتراک بگذارند.
انتخاب کالا یا محصول برای فروش شباهت زیادی به ازدواج کردن دارد.
باید ترکیب مناسبی وجود داشته باشد در غیر اینصورت موثر واقع نمی شود.
کالایا خدمت مورد نظر باید به گونه ای باشد که آن را دوست بدارید وفکر کنید که برای دیگران هم مفید است.
باید با شخصیت شما همخوان وسازگار باشد.
مسیر کمال
www.masirekamal.com
جدیدترین شیوه موفقیت در هر رقابتی
(گلدوِل)
:
تحصیل در بهترین دانشگاه ها، کار کردن در شرکت ها بزرگی با نام و نشان مطرح؛ خیلی ساده میتواند رویاهای شما را نابود کند… شاید کمی باورنکردنی و ناجوانمردانه به نظر برسد اما واقعا اینچنین است.
اگر تا به امروز تصور شما این بود که برای موفقیت باید در بهترین دانشگاه درس خواند یا اگر میخواهید به یک جای خوبی در زندگی برسید باید در یک شرکت مشهور و بزرگ کار کنید، متاسفانه نه تنها این باور اشتباه است، بلکه خطر به قتل رساندن رویاهایتان را نیز دارد…
اخیرا Malcolm Gladwell نویسنده مشهور کتاب 1000 ساعت (شما برای اینکه در هر مهارتی متخصص واقعی باشید باید 1000 ساعت سعی و کوشش و تمرین کنید…) کتابی فوق العاده جنجالی دیگر با نام “داوود و گولیات” منتشر کرده و در آن به موفق ترین استراتژی برای موفقیت در هر رقابتی اشاره میکند که مزیت های رقابتی و معایت آنرا در هر رقابتی با توجه به محیط رقابت مشخص میکند.
گلدوِل از ابتدای کتاب مخالفتش را نسبت به عادات عام مردم اعلام میکند، برای مثال تحصیل در برترین دانشگاه کشورتان و یا انجام کارهای فقط به منظور به اصطلاح کلاس داشتن یا پرستیژ. مردم امروزه خیلی سخت میتوانند از فکر بهترین ها بیرون بیایند و چیزها ساده تری را انتخاب کنند، حتی اگر بدانند که به نفع آنهاست… حتی اگر بدانند تحصیل در دانشگاه های ضعیف تر موفقیت بیشتری برایشان به ارمغان می آورد، حتی اگر بدانند کار در شرکت های نوپا با بدون نام و نشان خاصی میتواند سریع تر آنها را به اهدافشان برساند و در کل ماهی بزرگ در تنگ کوچک بودن به نفع آنهاست.
موضوعی که در این کتاب گلدوِل به آن می پردازد در روانشناسی و جامعه شناسی “محرومیت نسبتی” نام دارد و توسط جامعه شناسی به نام Samuel Stouffer در طول دوران جنگ جهانی دوم کشف شد.
محرومیت نسبتی به ما توضیح میدهد که چطور ما خودمان را نسبت به افراد اطرافمان می سنجیم… موفقیت های ما همیشه مقایسه ای از موفقیت های آنهاست، شکست های ما نیز نتیجه مقایسه با شکست های آنهاست.
محرومیت نسبی، دلیل اصلی مخالف شدید گلدوِل به باور رایج تحصیل در بهترین دانشگاه برای موفقیتاست.
برای مثال، دانش آموزش را فرض کنید که به علت نمرات ضعیف او، والدینش او را در مدرسه ای ممتاز و غیر انتفاعی با رقابت بالا ثبت نام میکنند تا در یک جو پر رقابت قرار بگیرد و درس بخواند… اما بر خلاف باور والدینش، او نه تنها موفق نمی شود، بلکه ناامید تر و نمرات ضعیف ترین نسبت به قبل میگیرد ! دلیل آن محرومیت نسبی یا مقایسه خودش با بهترین دانش آموزان کلاسش است.
همین روند، برای کار در شرکت های برتر نیز رواج دارد.
فروشنده ای که برای کار کردن وارد بهترین شرکت برای فروش می شود، به علت نظم بالا و رویدادهای از پیش مشخص شده، فروشنده آزادی عمل کمتر و رقیبان درونی (فروشندگان دیگر) قدرتمندی دارد. بعد از یک مدت محرومیت نسبی کار خودش را میکند و این فروشنده تازه نفس و نوپا را ناامید و سرخورده میکند و یکبار برای همیشه او را از شغل فروش منصرف میکند.
اما چاره چیست؟ با توجه به دنیای پر رقابت امروز، بهترین استراتژی برای موفقیت کدام است؟ مالکوم گلدوِل، در کتابش به یک راه حل فوق خلاقانه اشاره میکند، که در این مقاله میخوانید…
شما برای موفقیت، طبق باور عمومی، وارد محیطی با رقابت و تخصص بالاتر شوید ! تنها کاری که برای موفقیت در زندگی و هر رقابتی باید انجام دهید، پیگیری روندی است که مالکوم گلدول پیشنهاد میکند یعنی :
برای موفقیت در هر رقابتی و رسیدن به اهدافی که خودتان برای خودتان تعیین کردید، فقط یک استراتژی جوابگوی نیاز شماست و آن هم : استراتژی ماهی بزرگ، تنگ کوچک است.
گلدوِل چنین تفسیر میکند :
بدترین دانشجوی دانشگاه هاروارد، شاید به اندازه ممتازترین دانشجوی یک دانشگاه ضعیف تر رده سوم باهوش باشد. اما، متاسفانه این دانشجوی هاروارد خودش را با هم دانشگاهی های دیگرش می سنجد و همین باعث می شود خودش و دانشجویان دانشگاه های دیگر را خنگ تصور کند.
به عقیده مالکوم گلدوِل، به مراتب بهتر است به دانشگاهی رده سوم بروید و دانشجویی ممتاز باشید، تا به دانشگاهی ممتاز بروید و دانشجویی ضعیف، یعنی یک ماهی بزرگ، در تنگ کوچک بودن به مراتب مفید تر است از اینکه یک ماهی کوچک بودن در تنگ بزرگ است.
برای مثال،
اگر شما برنامه نویس هستید، به مراتب بهتر است تا ابتدا از کسب و کارهای کوچک شروع کنید، سپس وارد شرکت ها نوپا شوید و کم کم پیشرفت کنید و تکمیل تر شوید، تا اینکه از ابتدا وارد شرکت گوگل شوید و بخواهید به کمک محیطی که درآن قرار دارید پیشرفت کنید.